محل تبلیغات شما



به نامش.

قطار عشق به سوی خدا می رفت.

همه سوار شدند،

اما وقتی قطار به بهشت رسید، به جز مخلصین همه پیاده شدند و فراموش کردند که مقصد خدا بود نه بهشت!

مسافران خوش حافظه سلام!

بهار علم و اندیشه و دانش مبارک

پاییز مبارک

مهر مبارک

رسیدن به خدا یعنی رسیدن به آرامش. یعنی دیگه دغدغه ی فردا نداشتن ، یعنی دلواپس نبودن! امروز از خودم پرسیدم: خدا رو برای آرامش می خوای؟ متاسفانه پاسخم : "بله" بود. انگار در حقیقت خدا رو برای آرامش می خواستم نه برای خدا!!! یک عمر ادعای طالب یار بودن داشتم اما فقط ادعای دروغ داشتم و بس

الحمدلله که در آستانه ی 30 سالگی فهمیدم که دروغ میگم الحمدلله


به نام معبودم

سلام . گمان میکنم ته مایه هایی از طنز داشت ولی بیشتر شکایت بود . شکایتی نهفته در عمق خاطر و خاطره اتو خاطره ضربه ای که میخواستی به یاد خدا بیندازی . و اینجا دیگر طنزت به پیکار با خود و خدایت تبدیل شده . راحت است فهمیدنش . فقط انکار نباید کرد. و ما آدمیان نیمی از روزمان به این پیکار مشغولیم و نیمی دیگر غفلت از او. تا بزرگ نشویم بزرگ نمی بینیم. خدا بزرگتر از اوهام و خیال و قیاس ما است. الله اکبر


این فرمایش جناب "آشنا" که البته هنوز به جا نیاوردمشان. ترسیدم پاسخ را در قسمت نظرات بدهم ایشان سرانگشتان را رنجه نفرمایند و به آن قسمت نروند. برای همین به صورت پستی جدید در  آوردم تا اگر بنا به اتفاق تشریف فرما شدن ، پاسخ را مشاهده بفرمایند.

نفس عمیق می کشم و میگم آروم باش ماه منیرجان

جناب بزرگوار و البته مجهول "آشنا" ، شما بفرمایید آراسته به علوم غیبیه هستید یا با عالم قدس و ماورا در ارتباط که اینطور باد در گلو انداخته و فیلسوفانه این فرمایشات رو می فرمایید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حضرت والا روان و وجود حقیر را آتش کش فرمودین!مرحبا مرحبا! کنجکاوانه دوباره پست را مطالعه کردم تا اگر خدای ناکرده واژه ای با بار شکایت نوشته شده بود را از درگاه پروردگار توبه کنم. اما تمام پست مملو بود از این معنا که همیشه تسلیم باش و یا به قول حافظ عزیز: 

به درد و صاف ترا حکم نیست خوش در کش         که هر چه ساقی ما ریخت عین الطافست

غزلی که در ابتدای سال 90 به دست طبیب معنوی عزیزم گرفته شده بود.

شما اگر واقعا آشنا هستید که باید من و اتفاقات این دو سال من را دیده و درک کرده باشید. معجزاتی پس از این حادثه پیش آمد که اگر به سجاده آب کشیدن متهم نمیشدم می گفتم : فزت و رب الکعبه. 

اگر هم نخواستید نام بنگارید و مجهول الهویه باقی باشید باید عرض کنم برای چنین نظری نام "پیامبر بی کتاب" یا  "قدیسی ناشناخته" یا هر چیزی در همین ردیف بسیار بسیار مناسب تر بود!

آآآآه .شما چی میفرمایید؟!!!!؟!!!!؟!!!!    پاینده باشید!


به پروردگارم

به نام مهربانترین

اتفاقات زندگی باعث شد تا کمتر به اینجا سر بزنم. خیلی از آشنایان و دوستان اینترنتی رو از دست دادم. اما الان نیاز به هم فکری دارم. نیاز به همه دارم. اینکه به من پیشنهاد بدن واسه دهه ی چهارم زندگیم به چه چیزهایی برسم بهتر و مناسبه؟ من جدی می گم . لطفا اگه اتفاقی اومدی اینجا  و می خوای بگی :"به به ! چه وب قشنگی داری به منم سر بزن" پاسخ این سوالم رو بده "چه چیزهایی از نظرت خوبه که کسی که در انتهای دهه ی سوم هست و سال دیگه می خواد وارد دهه ی چهارم بشه ،داشته باشه؟

خیلی منتظرم. اول از عمو عباس عزیزم که یقین دارم اگر بیان پاسخی پخته و خیرخواهانه میدن. البته همه.دوستای خواهرجونم که همه فرهیخته و اندیشمند هستن یا فاخته یا اون کسی که همیشه اول حرفاش می نوشت به نام خدای بزرگ

منتظرم.


به نام مهربانترین

زهی سعادت که هیچ و هیچ جانداری پیدا نشد تا به ندای "هل من ناصر"  من جوابی آشنا بده و حرف بزنه. بجز عمو عباس عزیزم !!!!

من ازتون عمو جان متشکر و سپاسگزارم . . .

سال 92 آمد و من بزرگ شدم. منیره 29 ساله شد!!! اما در سکوت و خاموشی . . .

بزرگ شدم چون این اولین تولد در عمرم هست که چنین ساکت و خاموش آمد و رفت

البته اجازه ! نه یه اتفاق خوب بود. لاله ی عزیزم بعد از سه سال اومده بود و من جونم و لاله رفتیم ناهار رستوران احسان . خب من دلم درد می کرد و نمی تونستم به اندازه ی کافی لذت ببرم . . .

لاله ی عزیزم یه گردن بند قشنگ واسم داد. خواهرجونم یه لباس خیلی قشنگ، مامان و بابای عزیزم هم وجه رایج مملکت دادن و البته همسرم دیشبش شام رفتیم بیرون و خرید و قدم زدن در هوای دل انگیز بهار. . . و به قول پیامک سعیده ی عزیزم : "منی" که کنارش "تو" نباشد " تومنی" نمی ارزد

سال نو و تولد من مبارک!!!

عجب اعتماد به نفسی!!!!!



تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ رنگین کمانی ها